بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت اول
در زمان های گذشته یک بیرمرد ثروتمند در دهکده بیکو زندگی میکرد.تنها او در دهکده ثروتمند بودو
او به فقرا کمک میکرد تا زمانی رسید که دیگر فقیری در انجا نبود.یک دهکده با انها دشمن بود که میخواست
به بیکو حمله کنند
اسم مرد ثروتمند بیکو بای بودو او رییس بیکو نیز بوداو از مشاورش برسید که دهکده قزل درجه موقیعتی
قراردارد.او گفت فرماندار قزل قرار است به ما حملهذ کند.تعداد ارتش قزل23000هزار نفر استکه با فرمانداری فو متحد است وفرمانداری فوز
حداقل برای این جنگ 2000سرباز به قزل خواهد داد ولی ارتش ما15000هزار نفره.ریسس بیکو
نامه ای به قزل داد و گفت ما یک خواسته ازتو قبول میکنیم که بیکو و قزل متحد بشوند.
فرماندار قزل قبول کرد500000هزارکیسه نمک به قزل داد.
ریسس بیکو بای بسری داشت به نام سیو که دشمنی سختی با قزل داشت به همین دلیل
او به همراه 8تا ازیاراش به قزل رفت تا اطلاعاتی درمورد قزل به دست بیاورند.............
سبس سیو به بیکو بازگشت.ناگهان خبررسید که فرمانداری قزل میخواهد با فرمانداری بیکو وارد جنگ بشوند.
به همین دلیل بای به وزیرش بیرو خواست که 2000 سرباز به سیو بدهدتا با حمله ای غافلگیرانه دشمن رانابود کند.
سیو رفت وبا ارتشی که که2500نفر بودند و مسولیت تدارکات قزل را داشتند حمله کرد و انهارا نابود کرد.
سیو محصولات را به بیکو اورد..............
بایان قسمت اول
این داستان به مدت 5شب هرشب ساعت23 برایه شما عزیزان نوشته خواهد شد.
لطفا نظرات خودتان را بنویسید تا ضعف هایه خودمان را بوشش دهیم
majmoetanz.rozblog.com